همیشه برای تو ...

 

 

 

چه در دل من چه در سر تو

من از تو رسیدم به باور تو

تو بودی و من به گریه نشستم برابر تو

بخاطر تو به گریه نشستم بگو چه کنم

با تو  شوری در جان ، بی تو جانی ویران

از این  زخم پنهان ، می میرم

نامت در من باران ، یادت در دل طوفان

با تو امشب پایان می گیرم

نه بی تو سکوت ، نه بی تو سخن

به یاد تو بودم ، به یاد تو من

ببین غم تو  رسیده به جان و دویده به تن

ببین غم تو رسیده به جانم بگو چه کنم

با تو شوری در جان، بی تو جانی ویران

از این زخم پنهان  می میرم

 

 

پی نوشت: دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم ...

 

 

بی قراری ممنوع !!!

 

 

فــانــوس تـنـها

 

 

انگار

 

هنوز، فانوس گورستانم

 

وقتی یادم میکنی

 

تک تک فانوسهای این دهکده

 

سوسو میزنند

 

اگر مثل درختها ایستادم

 

ریشه هام در دستهای تو محکم هست

 

مشتی از خاک گورستان را

 

هدیه کن به این قلب رنجور من

 

که رگ خشکیده ی وجود من

 

از خون رگهای تو، زنده است

 

کنار من باش و نگذار ستاره ها

 

مثل فانوسهای مرده ها رها شوند

 

 

 

پی نوشت:        نی حدیث راه پرخون می کند/قصه های عشق مجنون می کند

                        در غم ما روزها بیگاه شد/ روزها با سوزها همراه شد ...

                                        دیگه فقط میخوام از تو بنویسم