...

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم

 

                             نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم

 

ابروی یار درنظر و خرقه سوخته

 

                             جامی به یاد گوشه محراب می زدم

 

روی نگار در نظرم جلوه می نمود

 

                               وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم

 

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم

 

                              بر کارگاه دیده بی خواب می زدم

 

هر مرغ فکر کز سرشاخ سخن بجست

 

                           بازش ز طره تو به مضراب می زدم

 

ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت

 

                 می گفتم این سرود و می ناب می زدم

 

.....

ديدار تا قيامت...

ديدار تا قيامت، نامت هميشه بر لب

 

باران اشك دارد چشمم هميشه هر شب

 

از درد مي نويسم از غصه هاي دوري

 

اين جاده هاي مرئي در راه بي عبوري

 

هم درد از تو بوده درمانم از تو بوده

 

شبهاي دوري ما از داغ ني سروده

 

دلخسته از غم عشق در عمق شب نخفتم

 

از اين حديث هجران با هيچ كس نگفتم

 

بايد براي بن بست يك راه چاره باشي

 

بر راه شب نمايان چون يك ستاره باشي

 

چون ساده بودي و خوب صاف و بدون رنگي

 

حالا بمان هميشه در عمق سينه تنگي

 

چون يك كوير هستم در انتظار باران

 

شايد كسي رساند دل را به پيش باران

 

 

... 

غربت ...

دلم گرفته از اين غربت ، مي خواهم از دل تا قلم تلنگر زنم به عشق!...

 

 در خود شكسته ام،زخمي زمانه ام و سيل اشكهايم راه هيچ دريايي نمي داند!

 

 خدايا كجاست آن دستهاي بزرگي كه هر زمين خورده اي را بلند مي كند؟

 

 

 

مرا درياب كه مدهوش عظمت توأم.

 

حریم عشق ...

 

 

شب شده بود و  دلم دوباره غم گرفته بود

 

به یاد کرب و بلا برا حرم گرفته بود

 

داشتم از غصه میمردم به یاد کرب و بلا

 

گفتم امشبو میرم زیارت امام رضا

 

رفتمو رو به حریم باصفاش زانو زدم

 

حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم

 

گفتم آی امام رضا تو رو به حق مادرت

 

یه نگا کن به دل سیاه این کبوترت

 

من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی

 

برای زیارت حسین منو راهی کنی

 

میون درد و دلام توی همین حال و هوا

 

دیدم انگاری نشسته روبه روم امام رضا

 

دیدم آقای غریبم داره گریه می کنه

 

سرتکون میده ازم داره گلایه می کنه

 

میگه آی اونی که حال خودتو خوب میدونی

 

توکه صبح تا شب داری دل منو میسوزونی

 

با چه رویی اومدی پیشِ منِ امام رضا

 

با چه رویی اومدی میخوای بری کرب و بلا

 

به حریم ما تا مَحرم نشی فایده نداره

 

کربلا بری و آدم نشی فایده نداره

 

به آقام گفتم امام رضا به حق مادرت

 

یه نگا کن به دل سیاه این کبوترت

 

تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم

 

اونجوری که تو میخوای زائر کربلا بشم

 

                                          سیدحسین میرحسینی

شکسته بالی...

 کبوترم...

 

کبوتری شکسته بال که دیگر مرا یارای پرواز در آسمان بیکران نیست. گویا

 

  پرستو های عاشق صدای شکستن بالم را شنیدند اما...

 

هیچ یک برای یاری به سویم نشتافتند و مرا در انبوهی از درد و رنج تنها

 

 گذاشتند. دلم برای غربت خویش می سوزد. صدای بلبلان از دور به گوش

 

 می رسد که چنین مستانه می سرایند و سرورشان را به عالم عرضه

 

  می دارند.

 

دلم برای آسمان تنگ است ولی افسوس که بال پروازم شکسته. گویی

 

 کسی چیزی در گوشم زمزمه می کند و می گوید آسمان نیز با همه

 

 وسعت خویش دلتنگ توست و برای غربت بالهایت دلگیر و هوای باریدن

 

 دارد.

 

 ببار ای آسمان...

 

ببار تا اشکهایت مرهمی باشد برای زخمهای عمیق و کهنه ام...

 

 

دلنوشته کبوتر پیشکش به همه دلهای بارانی...