غربت ...
دلم گرفته از اين غربت ، مي خواهم از دل تا قلم تلنگر زنم به عشق!...
در خود شكسته ام،زخمي زمانه ام و سيل اشكهايم راه هيچ دريايي نمي داند!
خدايا كجاست آن دستهاي بزرگي كه هر زمين خورده اي را بلند مي كند؟
مرا درياب كه مدهوش عظمت توأم.
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۹ ساعت توسط سارا
|
ای هستی را معنا! بیا و زمین و زمان را جانی